جغد شب

جغد شب های تار

جغد شب

جغد شب های تار

حمله گرگها در دل تاریکی شب

یک شب در دل تاریکی شب گرگها کنار مرز قلعه مخفی شده بودند که به من حمله کنند. قلعه در خاموشی مطلق فرو رفته بود و پشت بام قلعه نبودم آمده بودم توی ایوان. چه حالی می کنند حیوانات درنده شب. در تاریکی پهناور مانند نهنگ هر طرف بخواهند می روند..حال می کنند.. خاموشی و تاریکی و آرامش... حتی قدر حیوانات هم اهمیت نداریم... حتی قدر حیوانات هم آرامش و خاموشی و حال به ما نمی دهند... وقتی حال و خاموشی رفت، گرگها هم فرار کردند و به منطقه تاریکی و خلوت و آرامش خود رفتند.. ما را تنها گذاشتند و فرار کردند.. مارا در بیرون دریای خاموشی و تاریکی و آرامش رها کردند و خودشان به دل تاریکی و خلوت و آرامش شب پناه بردند.. حتی درندگان هم از ما بهترحال می کنند.. احتمالا رفتند که در گوشه ای خلوت کنند و به نوای جغدها و کفتارها گوش بدهند.. رفتند در دریای بیکرانه خلوت و تاریکی شب، آرامش بیابند.. وای به حال ما که از کفتارها و جغدها هم عقبتریم...بدا به حال ما..
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد